وبلاگ آفتاب
هر هفته یك فیلم كوتاه در مهر -۸؛

کاش یاغی بمانم و برای شهدا فیلم بسازم

کاش یاغی بمانم و برای شهدا فیلم بسازم

وبلاگ آفتاب: حسین ترک جوش کارگردان فیلم کوتاه عباس با موضوع برشی از زندگی شهید عباس بابایی، ضمن تشریح دغدغه خود برای ساخت این فیلم آرزو کرد بتواند فیلمسازی درباره ی شهدا را ادامه دهد.



خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: درست در همین سال هایی که سینمای ایران بواسطه قهر مخاطبان سایه سنگین رکود حاکم بر گیشه ها را تجربه می کند و پروسه عرضه محصولات نمایشی در آستانه ورود به دورانی تازه بواسطه فراگیر شدن زمینه های عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد.
«فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریان ساز در دنیای جدید به حساب می آید و بنابراین دیگر به سختی می توان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر می خواهد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی قسمتی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در قالب گفتگو با عوامل این آثار بپردازد.
در هشتمین نوبت از این سلسله نشست ها سراغ رونمایی از فیلم کوتاه «عباس» رفتیم؛ فیلمی به کارگردانی حسین ترک جوش که برای نخستین بار در خبرگزاری مهر به نمایش درآمد و طبق گفته عوامل احیانا حضورهای جشنواره ای خودرا از جشنواره فیلم کوتاه تهران در سال آینده شروع خواهد نمود.
«عباس» روایتی موجز و کوتاه از یکی از خاطرات در رابطه با دوران کودکی شهید عباس بابایی است که در قالب روایت موازی از دو مقطع زمانی یکی در دهه ۴۰ و دیگری در دهه ۶۰ به تصویر درآمده است.
آنچه در ادامه می خوانید مشروح گفتگوی خبرگزاری مهر با حسین ترک جوش کارگردان و سعید دلاوری مدیر تولید این فیلم کوتاه است.
* ابتدا می خواهم از اینجا شروع کنم؛ به عنوان یک مخاطب ردپا و جنس کارگردانی محمدحسین مهدویان را به وضوح در فیلم کوتاه «عباس» دیدم. خودتان قبول دارید که تحت تأثیر سینمای او سراغ داستانی در رابطه با دهه های ۴۰ و خصوصاً دهه ۶۰ رفته اید؟
حسین ترک جوش: اول روی این نکته تاکید کنم که محمدحسین مهدویان فیلمساز خیلی خوب و قدرتمندی است اما اجازه دهید این مسئله را نپذیرم که ردپایش در این فیلم وجود دارد. سفارش می کنم فیلم کوتاه قبلی من یعنی «بلع» را حتما ببینید.
* با فکت و بصورت مصداقی می توانم درباره ی این نشانه ها صحبت کنم!
سعید دلاوری: اتفاقاً خیلی اهتمام داشتیم از این شباهت فرار نماییم.
* پس به این شباهت احتمالی از ابتدا اشراف داشتید؟
ترک جوش: بالاخره محمدحسین مهدویان هم مستند زیاد تماشا می کند و به نظرم در فیلمسازی از فضای مستند الهام گرفته است. من هم علاقه داشتم در فیلمی که می سازم هم فضای کلاسیک داشته باشم و هم فضای پست مدرن. بنابراین با خودم این چالش را مطرح کردم که چه باید بکنم تا مخاطب فضای بهتری را از فیلم من درک کند. اگر در دکوپاژ من این اتفاق افتاده که شما احساس می کنید شبیه به کارهای مهدویان شده است، خدا را شکر می کنم.
* اصولاً ولی کارگردانان زیر بار این مسئله نمی روند که در کارگردانی متأثر از کارگردان دیگری بوده اند!
ترک جوش: محمدحسین فیلمساز موفقی است و چه ایرادی دارد کار من با کار او مقایسه شود. اما اگر می خواستم فیلمم را به فضای فیلم های مهدویان نزدیک کنم، بخش های در رابطه با دهه ۴۰ فیلم هم به این آثار نزدیک می شد. حسین ترک جوش
* بیشتر این شباهت در بخش های در رابطه با دهه ۶۰ مشهود است. از قاب بندی سکانس تاکسی گرفته تا قرار دادن دوربین در کنج و حتی دوربین روی دست در بعضی سکانس ها.
دلاوری: این مسئله را هم در نظر داشته باشید که تعدادی از این موارد در فیلم کوتاه از سر ناچاری است. آیا محمدحسین مهدویان هم مجبور بوده است دوربینش را در یک کنج بکارد؟
* بالاخره او آغازگر یک سبک از فیلمسازی است.
ترک جوش: بله او حتما یک فیلمساز صاحب سبک است.
دلاوری: بنابراین هم هر کس بخواهد فیلمی درباره ی دهه ۶۰ بسازد، ناگزیر به کارهای او نزدیک می شود. هر چقدر هم که تلاش کنی فاصله بگیری، بالاخره به گوشه ای از آن برخورد می کنید. فرار از این قبیل شباهت ها حدودا نا ممکن است. ما حتی بخش هایی از کار را می خواستیم در شهرک غزالی فیلمبرداری نماییم اما دیدم هر کار نماییم، بازهم سکانس فیلم «رد خون» به ذهن مخاطب می آید. به ویژه که ما امکانات یک فیلم بلند را هم نداشتیم و نمی توانستیم دکوپاژهای چندان متفاوتی در آنجا داشته باشیم. مضاف بر این که شما حتی اگر بخواهید یک پلان هم در غزالی ضبط کنید، همان اول کار باید ۲۰ میلیون تومان پرداخت کنید! ما مجبور بودیم همان صحنه را با امکانات کمتر، در یکی از خیابان های تهران ضبط نماییم. هر چقدر هم می خواستیم مخاطب را فریب دهیم، بازهم یک نفر پیش از ما فیلم هایی را در همین قالب ساخته بود، آن هم با پروداکشن قوی تر.
دلاوری: بسیاری از کارگردان ها همین امروز در سینمای ایران هستند و همه ما هم می شناسیم که پلان به پلان فیلم هایش را از کارگردانان هالیوودی کپی می کند، اما فیلم های خوبی هم می سازند. بهترین کارها را می سازند، مگر کسی به آنها اعتراض می کند؟ اصلاً این مسئله را بد نمی دانیم
* پس می خواهید بگویید این شباهت گریزناپذیر بوده است.
دلاوری: بله. مسئله مهمتر این است که لااقل ما اهتمام نکردیم ادای فیلمساز دیگری را دربیاوریم و یا کارمان بخواهد کپی کار او باشد. در عین حال اما دافعه ای هم نداریم که بخواهند این کارها را با هم مقایسه کنند. بسیاری از کارگردان ها همین امروز در سینمای ایران هستند و همه ما هم می شناسیم که پلان به پلان فیلم هایش را از کارگردانان هالیوودی کپی می کند، اما فیلم های خوبی هم می سازند. بهترین کارها را می سازند، مگر کسی به آنها اعتراض می کند؟ اصلاً این مسئله را بد نمی دانیم. ما عادت داریم در سینما مدام بگوییم دیگری بد است و ما خوبیم. ما اما معتقدیم کارهای خوب را باید بگوییم خوب است. در کنار این مسائل من و حسین (ترک جوش) تا امروز پنج فیلم کوتاه با هم کار کرده ایم و معتقدم سبک وی در فیلمسازی همین است.
* از کارهای قبلی شما «انبار» را دیده ایم که خیلی شبیه این فضا نیست.
ترک جوش: منظور سعید از نظر دکوپاژ و کارگردانی است که تلاش کردم در هر فیلمم سبک کاری ام را کامل تر کنم. هیچگاه حرکات عجیب و غریب دوربین و یا نماهای اضافه نداشته ام. هر آنچه می بینید، در خدمت فیلم است. بازهم سفارش می کنم فیلم «بلع» مرا هم ببینید.
* برویم سراغ ایده و داستان «عباس»؛ در فضای روشنفکرزده سینمای کوتاه، رفتن سراغ داستانی از زندگی یک شهید کمی جسورانه به نظر می آید، خصوصاً که فیلم شما ارگانی هم نیست و در بخش خصوصی آنرا کار کرده اید و احیانا هم می دانید حتی در جشنواره های داخلی هم برای این دست آثار فرش قرمزی پهن نمی شود!
ترک جوش: جشنواره های ایرانی که اساساً کارهای ما را دوست ندارند! اما من شخصاً از کودکی نسبت به شهدا عرق داشتم. من تا به امروز حداقل پنج فیلم کوتاه حرفه ای در سینمای کوتاه کار کرده ام که چهارتای قبلی شاید از دید عموم مخاطبان جزو همان آثار روشنفکرانه ای که شما می گوئید باشد، در فیلم پنجم اما دوست داشتم به خاطرات کودکی ام بازگردم. می خواستم فیلمی بسازم که خودم، دلم و حالم با آن خوب باشد. می خواستم از این فضای سیاه نمایی که در سینمای ایران هر روز بیشتر پرورش پیدا می کند، فرار کنم.
مضاف بر این، به عنوان درددل این نکته را هم مطرح می کنم و شاید جای دیگر هم به آن اشاره ای نکنم؛ بسیاری از اهالی سینما هم می دانند که پدر خود من هم شهید شده است. جایی به این مورد نپرداخته ام اما اینجا با صدای بلند آنرا می گویم. یکی از دلایلی که در فیلمسازی سراغ شهدا آمده ام هم همین موضوع بوده است که بالاخره امثال پدر من بدون هیچ چشمداشتی به میدان جنگ رفتند و هیچ انتظاری برای پست و مقام نداشتند، آنها رفتند به میدان و جنگیدند و من هم دوست داشتم درباره ی این قهرمانان که نسبت به آنها کم کاری کرده ایم، کاری انجام دهم. اینطور بود که «عباس» شد نخستین فیلم من در این فضا و امیدوار هستم این مسیر ادامه داشته باشد. زمانی که قصد ساخت این فیلم کوتاه را داشتم، سریال شهید عباس بابایی بار دیگر از تلویزیون پخش گردید و این همزمانی برایم بسیار جذاب بود. کاش خدا کمک نماید آنقدر در سینما یاغی بمانم که بتوانم بازهم برای شهدا فیلم بسازم. حسین ترک جوش، فرید سجادی حسینی و مهری آل آقا در پشت صحنه «عباس»
* جالب است که شما به عنوان یک فیلمساز هم قائل به سیاه نمایی در بعضی آثار سینمایی هستید!
ترک جوش: واقعیت این است که در جامعه امروز، خیلی زندگی ها رنگ سیاه دارد و بازنمایی آنها هم سیاه می شود. نمی توان این سیاهی ها را سفید نشان داد. متأسفانه این واقعیت است. وقتی با مقوله هایی مانند تجاوز، طلاق و فقر در جامعه مواجهیم، چطور میتوان آنها را در سینما، سفید نشان داد! در این شرایط تلاش کردم از این فضاها دوری کنم و یک مقدار سراغ خلوت های خودم بروم. می خواستم فیلمی را بسازم که احساس می کردم نیاز امروز جامعه سینمایی ماست. کمااینکه در مقطعی که فیلم «انبار» را می ساختم هم کمتر کسی درباره ی مهاجران افغانستانی فیلم می ساخت و پس از آن فیلمی و جوایزی که در جشنواره های مختلف گرفت و در گروه «هنروتجربه» هم اکران شد، دیگران هم سراغ این موضوع آمدند و فیلم های بسیاری در این حوزه تولید شد.
ترک جوش: بسیاری از اهالی سینما هم می دانند که پدر خود من هم شهید شده است. جایی به این مورد نپرداخته ام اما اینجا با صدای بلند آنرا می گویم. یکی از دلایلی که در فیلمسازی سراغ شهدا آمده ام هم همین موضوع بوده است که بالاخره امثال پدر من بدون هیچ چشمداشتی به میدان جنگ رفتند و هیچ انتظاری برای پست و مقام نداشتند، من هم دوست داشتم درباره ی این قهرمانان که نسبت به آنها کم کاری کرده ایم، کاری انجام دهم
* درباره ی روایت فیلم «عباس» احساس نمی کنید دست شما از همان ابتدای قصه، برای مخاطب رو شده است؟ یعنی از همان سکانس ابتدایی حیات مدرسه، قابل حدس است که قصه به کدام سمت می خواهد برود!
ترک جوش: خب این برشی از یک قصه واقعی بود، نمی توانستم که در آن دست ببرم! در حد توانم هم تلاش کردم در داستان، تعلیق ایجاد کنم و به نظرم توانسته ام این کار را هم بکنم. در مجموع اما این یک داستان مستند است که من نمی توانم آنرا پنهان کنم، در هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم از جایی به بعد داستان برای مخاطب لو می رود. مثل این می ماند که بخواهید درباره ی یک واقعه تاریخی با اختتام مشخص فیلمی بسازید و توقع داشته باشید دست تان برای مخاطب رو نشود. مخاطب این فیلم هم خواه ناخواه از جایی به بعد می فهمد ما داریم درباره ی شهید بابایی حرف می زنیم.
* شاید اگر تلاش فیلم برای روایت داستان در قالب دو روایت موازی نبود و لحاظ فرمی این انتظار برای مخاطب ایجاد نمی شد که مقرر است مسئله ای رمزگشایی شود، این مشخص بودن اختتام داستان این اندازه گل درشت و حتی آزاردهنده نبود. چرا این قصه مشخص را در قالب یک داستان کلاسیک از ابتدا تا آخر روایت نکردید؟ تعلیقی که داستان فیلم در دل خود دارد، از این جنس نیست که نیازی به چنین روایت موازی و تدوین همزمان وقایع در دو بازه زمانی مختلف داشته باشد.
ترک جوش: واقعیت این است که برخلاف نظر شما که می گوئید از همان ابتدا همه چیز برای مخاطب مشخص است، دو سه دوست فیلمسازی که این کار را دیدند، تاکید داشتند که چقدر تعلیق فیلم درست از کار درآمده است. حتی تا نرسیدن به نیمه پایانی روایت، متوجه نمی شویم که فیلم زندگی عباس بابایی را روایت می کند.
* اما از این منظر اسم فیلم هم کمی گل درشت است و دارد به مخاطب آدرس می دهد!
دلاوری: (با خنده) در این حوزه حق دارید و من خودم از ابتدا یکی از منتقدان این اسم برای فیلم بودم!
ترک جوش: بله از ابتدا این مخالفت را داشت. حالا اما به عنوان نخستین فیلمم در زمینه شهدا، این نام گذاری را از من بپذیرید! (خنده جمع)
* نگفتید چرا فرم کلاسیک را برای این داستان انتخاب نکردید؟
ترک جوش: من اساساً به کارهای تلفیقی علاقه دارم. دوست داشتم تلفیق روایت کلاسیک و مدرن را در فیلمم داشته باشم. فکر هم می کنم این ساختار، کار را جذاب تر کرده است. اگر همه چیز را بصورت کلاسیک روایت می کردم، مخاطب از جایی به بعد خسته می شد. همین که در طول روایت چندبار از فضای خاکستری دهه ۴۰ به فضای قهوه ای رنگ دهه ۶۰ می رویم و برمی گردیم، فضای بصری جذابی را برای مخاطب بوجود می آورد. بنابراین هم بود که سراغ ساختار کلاسیک نرفتم.
* اشاره کردید که داستان این فیلم برگرفته از یک اتفاق واقعی است. از جانب دیگر هم اذعان داریم که شهدا، افراد بزرگی بوده اند اما کلیشه ای در سینما وجود دارد که همیشه هم محل نقد بوده و آن این که شهدا را بگونه ای به تصویر می کشیم که گویی از همان کودکی قهرمان بوده اند و مسیر قهرمانی را طی می کردند. در حالیکه آنها واقعاً افرادی عادی و شبیه دیگران بودند. فکر نمی کنید فیلم «عباس» کمی در قالب همان نگاه کلیشه ای سراغ شهید بابایی رفته است؟
ترک جوش: اگر هم اینطور باشد، مگر چه کار می توان کرد؟ بالاخره ما قرار بود درباره ی یک شهید فیلم بسازیم و تمام فیلم هایی که تا امروز درباره ی شهدا ساخته شده اند، تنها توانسته اند به یک پس از زندگی آنها بپردازند. درباره ی همین شهید عباس بابایی حتی یک سریال هم ساختیم، اما آیا رسیدیم به همه ابعاد زندگی او بپردازیم؟
* البته این گزاره ای که اشاره کردم، الزاماً به مفهوم «همه چیز گویی» نیست. بیشتر ناظر به ریزه کاری های شخصیت پردازی این مورد را مطرح کردم. بطورمثال در همین تایم ۱۶ دقیقه ای فیلم در سکانسی که شاهد بازی بچه ها در مدرسه هستیم می توانستیم نشانه هایی از شیطنت عباس به عنوان یک کودک معمولی را به عنوان نشانه، مورد تاکید قرار دهیم تا از نظر شخصیت پردازی او باورپذیرتر شود.
ترک جوش: فیلمنامه نویس این کار خودم نبودم و در مباحث در رابطه با فیلمنامه تا حدودی دست من بسته بود. تنها چیزی که در ذهنم بود این بود که مقرر است یک فیلم درباره ی یک شهید بسازم و بیشتر تلاش کردم در حوزه فضاسازی توان خودم و گروهم را نشان دهم. اگر در بخش هایی باگ و ضعف وجود دارد، آنرا می پذیرم و نسبت به آن موضعی ندارم.

* یکی از زمینه های عرضه و بالیدن فیلم های کوتاه جشنواره های سینمایی هستند. فکر می کنید قهرمانی که در فیلم «عباس» تصویر کرده اید، چقدر برای مخاطب خارجی قابل درک است و این فیلم چقدر ظرفیت حضور در جشنواره های خارجی را دارد؟
ترک جوش: من خودم کمپانی پخش فیلم هم دارم و نسبت به عرضه بین المللی آثار و حضور در جشنواره ها، کامل واقف هستم. یک سری فیلم ها که به دست خود من هم می رسند، بگونه ای هستند که خودم از همان ابتدا به سازنده اش می گویم که این فیلم تنها به درد داخل کشور می خورد و نسبت به پخش بین المللی آن چندان خوش بین نباش، چونکه می دانم برخی فیلم ها المان های لازم برای حضور بین المللی را ندارند. با تمام این موارد اما اگر بخواهم خوش بینانه به مسئله نگاه کنم، از آنجاییکه بحث قهرمان پروری برای برخی جشنواره ها حائز اهمیت می باشد، ممکنست فیلم «عباس» در آن رویدادها دیده شود. امیدمان به خداست. فیلم را ارسال می نماییم و تلاش هم می نماییم که دیده شود.
* اما در فیلم تنها شاهد یک «بچه قهرمان» هستیم و هیچ نشانه ای درباره ی قهرمانی این کاراکتر در بزرگسالی و در ابعاد ملی اش در فیلم نیست. تنها یک قاب عکس در آخر می بینیم که برای مخاطب ایرانی به عنوان شهید بابایی شناخته شده است و بعید است مخاطب خارجی درک و دریافتی از آن داشته باشد.
ترک جوش: همین کاراکتر نمی تواند در دوران کودکی هم یک قهرمان باشد؟
* مخاطب جهانی در آخر فیلم تنها درک و دریافتی که می تواند داشته باشد این است که این کودک قهرمان در دهه ۴۰، در دهه ۶۰ مرده است. تازه اگر متوجه فضاسازی شما از مراسم ختم و عزاداری بشود!
ترک جوش: بالاخره قسمتی از ماجرا به پرزنت کردن فیلم هم برمی گردد. سعید دلاوری
* بحث ما درباره ی خود فیلم است؛ روایت فیلم چرا هیچ اشاره ای ندارد که مخاطب خارجی بفهمد آن بچه ای که آن کنش قهرمانانه را در کودکی داشته، در بزرگسالی تبدیل به یک قهرمان ملی شده و حماسه سازی کرده، این مشکلی است که در فیلم «موقعیت مهدی» هم شاهد بودیم. در آن فیلم هم «مهدی باکری» ای تصویر شده است که ما ایرانیان از قبل می شناسیم و مخاطب خارجی نمی تواند درک کند که چرا این فرد باید فرد مهمی در جنگ ایران و عراق باشد!
دلاوری: مگر یک قهرمان حتما باید یک کار بزرگی انجام دهد. این که یک بچه در آن سن، چنین تصمیمی گرفته به اندازه کافی قهرمانانه است. فقط خواستیم بگوییم این بچه، همان عباس بابایی بوده است.
* اصلاً بیایید بخش های مربوط به دهه ۶۰ را از فیلم حذف کنیم؛ چه آسیبی به کنش قهرمانانه آن بچه در دهه ۴۰ وارد می شود؟ اگر بخواهیم به کنش قهرمانانه عباس در دوران نوجوانی بسنده نماییم، بخش های در رابطه با دهه ۶۰ کاملاً قابل حذف است و هیچ کارکردی در فیلم ندارد!
دلاوری: این دیگر می شود محصول کاملاً آماده در اختیار مخاطب قرار دادن. بالاخره نشانه هایی در فیلم وجود دارد که این قهرمان را در دهه ۶۰ بازشناسی کند و به نظرم لازم نبود لقمه آماده در اختیار مخاطب قرار دهیم. حتی مخاطب خارج از کشور هم می تواند این تصویر را شناسایی کند. اتفاقاً برای این مخاطب خارجی که مانند شما عباس بابایی را نمی شناسد و شاید از همان اول دست فیلمساز برایش رو نباشد، این فیلم می تواند تعلیق بیشتری داشته باشد.
دلاوری: چرا هر چه از ایران در جشنواره های خارجی دیده می شود از جنس «متری شیش و نیم» و «مغزهای کوچک زنگ زده» است؟ البته که این ها فیلم های خوبی هستند، اما نباید بگونه ای باشد که همه تصور مخاطبان جشنواره های سینمایی از ایران، محدود به این آثار شود! کاش بزرگ ترها این مسیر را باز کنند تا ما هم با فیلم کوتاه خودمان بتوانیم به جشنواره های خارجی برویم و بگوییم این تصویر که می بینید، تصویر یک شهید است
ترک جوش: مخاطب خارجی اتفاقاً المان های فیلم را هم می شناسد. در فیلم کودکی را می بیند که در کودکی یک کنش قهرمانانه داشته و همین منش او را در آینده تبدیل به یک قهرمان ملی کرده است. المان های فیلم این روند را به او نشان داده است. وقتی قاب عکسی از یک فرد با یک لباس نظامی می بینیم، این المان در همه جای دنیا معنای مشخصی دارد و معلوم است که داریم درباره ی یک قهرمان صحبت می نماییم.
دلاوری: اجازه دهید درباره ی عرضه بین المللی فیلم هایی از این دست به نکته ای هم اشاره کنم؛ ای کاش فیلمسازان بزرگ و صاحب نام ما مسیر حضور این آثار در جشنواره های بین المللی را باز کنند. روزی به یکی از تهیه کنندگان بنام که چندین فیلم در این حال و هوا هم تهیه کرده بود گفتم چرا این آثار را به جشنواره ها نمی فرستید؟ پاسخش این بود که مخاطب جهانی چه می داند شهید یعنی چه!؟ من در جوابش گفتم مگر «نجات سرباز رایان» درباره ی یک کشور خاص نبود؟ چرا قهرمانش اینقدر در همه جای دنیا درک شد؟
حرف من این است، این نسل از فیلمسازان و تهیه کنندگان که اعتبار بیشتری دارند و دست شان هم بازتر است، چرا با این قبیل آثار سراغ جشنواره های خارجی نمی روند؟ چرا ما مدام فیلم های در رابطه با معضلات اجتماعی خودرا به جشنواره های خارجی می بریم؟ چرا هر چه از ایران در جشنواره های خارجی دیده می شود از جنس «متری شیش و نیم» و «مغزهای کوچک زنگ زده» است؟ البته که این ها فیلم های خوبی هستند، اما نباید بگونه ای باشد که همه تصور مخاطبان جشنواره های سینمایی از ایران، محدود به این آثار شود! کاش بزرگ ترها این مسیر را باز کنند تا ما هم با فیلم کوتاه خودمان بتوانیم به جشنواره های خارجی برویم و بگوییم این تصویر که می بینید، تصویر یک شهید است.
شما در فیلم های آمریکایی ببیند پرچم آمریکایی چقدر نقش پررنگی دارد، اما آیا در فیلم های ایرانی چنین نقشی می توانیم برای پرچم قائل شویم؟ اگر کسی هم این کار را بکند، سریع برچسب «ارزشی» به آن می زنیم و واکنش منفی نشان می دهیم. تعدادی از فیلمسازان ما امروز ترس این را دارد که در جشنواره ای حضور پیدا کنند و از آن جشنواره جایزه نگیرند! چرا فیلمی مانند «چ» ابراهیم حاتمی کیا که بسیاری از المان های سینمایی را دارد، به جشنواره های خارجی نفرستادیم؟ می فرستادیم تا یک مخاطب در خارج از کشور هم بداند که ما چنین قهرمانی داشته ایم که اینگونه با کت و شلوار به میدان می رفته است. هر چقدر هم بخواهیم به فیلم نقد داشته باشیم و آنرا چمران حاتمی کیا بدانیم، بازهم یک فیلم قهرمان پرور است. این آثار و این کارگردان ها که اسم و اعتبارشان می تواند مخاطب را جذب نماید، آسان تر می توانند راه را برای دیگران باز کنند.


منبع:

1401/07/11
09:52:45
itemprop="bestRating">5
384
تگهای خبر: بازی , جهان , دوربین , سرویس
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۱
Aftablog

aftablog.ir - مالکیت معنوی سایت وبلاگ آفتاب متعلق به مالکین آن می باشد