آیا به منظور زندگی معقول نظریه داریم؟
به گزارش وبلاگ آفتاب بنظر می رسد بی ثباتی های انباشته شدهی تاریخی، شخصیتی خاص از ما ساخته است.
این شخصیت كه به شكلی در ناخودآگاهِ بسیاری، فعال است دارای چند خصوصیت است: 1. رسیدن به منابع مالی در كوتاهترین زمان ممكن؛ 2. رسیدن به شهرت و محبوبیت در كوتاهترین زمان ممكن؛ 3. رسیدن به پست و مقام و سِمت با هر روش ممكن. شاید در شرایط عادی، دستیابی به مال، مقام و شهرت، مذموم نباشد و ریشه در طبع بشر داشته باشد ولی اساس بحث در «روش» و «بازهی زمانی» در تحقق چنین اهدافی است. اگر فردی طی چندین دهه زحمت و نوآوری به ثروت برسد، طبعاً هیچ مشكلی ندارد، حتی اگر به پول كلان رسیدن هدف او باشد. اگر شخصی در اثر توانایی و مهارت به مقامی برسد و از این طریق ناخواسته به شهرت هم برسد، اشكالی نخواهد داشت. این وضعیت، زمانی پدید می آید كه افراد به این تلقی برسند كه ضرورتی ندارد عجله كنند و فرصت برای همه، كم و بیش وجود دارد. به عبارت دیگر افراد میان خواسته های انسانی خود از یك طرف و شرایط واقعی جامعه از سوی دیگر، چه توازنی برقرار می كنند؟ انسانها در هر جامعه ای، شرایط بیرونی را رصد میكنند و همیشه در حال انطباق هستند. آن شرایط بیرونی و واقعیت های مناسبات بیرونی است كه شخصیت سالم، نیمه سالم و ناسالم را شكل میدهند. خاطرم هست در محیط دانشگاه، فردی را میشناختم كه بامداد سه شنبه ها در جلسه ای در دولت شركت میكرد. او یكشنبه به بعد صورت خویش را اصلاح نمیكرد تا آنكه سه شنبه صبح، ته ریشی داشته باشد. چهارشنبه كه به دانشگاه می آمد صورت خویش را اصلاح میكرد و تا یكشنبه بعد، شخصیت واقعی خویش را داشت. اگر ابعاد این مورد را كلینیكی مورد ارزیابی قرار دهیم، دهها بُعد از خود، جامعه و آینده را میتوانیم استخراج نماییم. در جامعه ما اگر فردی بخواهد دیده شود و یا افزوده ای مانند مال، مقام، شهرت، مدال، جایزه، تجلیل، پاداش و امثالهم كسب كند، چاره ای جز نزدیك شدن به مدارهای دولتی و قدرت ندارد. كریم عبدالجبار در بسكتبال، محمدعلی كلی در بوكس و استیو جابز در تكنولوژی به پول و شهرت و جایگاه جهانی و تاریخی رسیدند و در عین حال هیچ نیازی به تأیید دولت آمریكا، دستگاه هیأت حاكمه آمریكا و سناتورها نداشتند. در سال حدود دو میلیارد دلار از سوی افراد و مؤسسات خصوصی به دانشگاه هاروارد جهت تحقیق و توسعه برنامه ها اعطا میشود. در خلال این امكانات، شخصی مانند ساموئل هانتینگتون، كتابی در مورد سیاست خارجی آمریكا مینویسد كه مجموعهی دولتی، سیاسی، حاكمیتی و امنیتی آمریكا برای چند سال تحت الشعاع این كتاب قرار میگیرد. این رابطهی دو طرفه میان جامعه و حكومت، حداقل زمینه های نوآوری و سپس رشد را فراهم میسازد. به درون ذهن شخصی كه سه شنبه ها بامداد به جلسه دولت میرفت برگردیم. اگر او بخواهد نظرات خویش را مطرح كند باید به اینگونه جلسات راه پیدا كند. اول باید اندرونی شود بعد شاید سخنان او مورد توجه قرار گیرد. چه بسا زندگی او و حتی ظاهر او از استدلالها و اعتبار سخنان او به مراتب با اهمیت تر باشد. اگر بخواهد پروژه تحقیقاتی بگیرد تا سخنان و یافته های خویش را منتشر كند باید سراغ مؤسسات دولتی برود چون پدیده ای به نام مؤسسات خصوصی علمی كه اثرگذار باشند و مورد اعتنای دولتیها قرار بگیرند وجود ندارد. اگر بخواهد سخنرانی كند باید لابلای سخنان خود، باورهای دولتیها را هم حتی به صورت تزیینی هم شده بگنجاند تا بتواند چند نكته ای مطرح كند و ضمناً تا اندازه ای مورد توجه قرار گیرد. البته این در شرایطی است كه این فرد چه در جلسه، چه در متن و چه در سخنرانی حرفی برای گفتن داشته باشد. اما اگر هدف او، پول درآوردن و شهرت باشد، انطباق تدریجی با دولت مقصود خواهد بود. فكر و اندیشه و نوآوری در پروسه ای به طرف خنثی شدن میروند. اتفاقی كه در مجموعهی جامعه می افتد این است كه تقریباً همه از هنرمند، موسیقیدان، كارآفرین، نویسنده، دانشگاهی، مهندس، پزشك و عموم طیف اجتماعی در حال انطباق با شرایط و مقتضیات دولتی هستند به طوری كه سخن و نگاه و عمل آنها حساست برانگیز نباشد. هنگامی كه بوش پسر در سال 2003 تصمیم گرفت به عراق حمله كند، از فرانسه، آلمان و انگلستان درخواست همكاری كرد. انگلستان پذیرفت. آلمان و فرانسه هر دو اینگونه پاسخ دادند: جریان مسلط در افكار عمومی ما ضد جنگ است و ما نمی توانیم مشاركت نماییم. رابطهی فكری و فلسفی میان خواسته های دولت و جامعه در جهان سوم و كشوری مانند آلمان به صورت زیر قابل ترسیم است:
itemprop="bestRating">5
4400
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب